موضوع انشا!






















Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


همه چی!!

هرچی دل تنگم خواست....

 موضوع انشاء : چگونه در آتش سوختید؟


 به نام خدا
 می خواهم برایت قصه بگویم ... دخترک قصه ی من روستایی بود . با صورتی سرخ از سیلی زمستان و نگاهی از جنس آفتاب
 می خواست معلم شود تا به همه ی دخترکان روستاهای دنیا بفهماند که سیب سرخ است . به رنگ عشق ... به رنگ زخم ... به رنگ آتش
 آن روز خورشید سرد تر از همیشه بود .
دخترک قصه ی من کفشهای کوچکش را پوشید و موهای رنگ شبش را زیر سپیدی روسری قایم کرد و لبخند زد . مثل ماه شده بود ...
 ردیف آخر نشست . خوب گوش می کرد . سین مثل سیب ...
 بلند شد . آرام آرام از میان نگاههای معصوم دخترکان رد شد . هنوز لبخند می زد . پای تخته سیاه ایستاد ... تخته سیاه ... سیاه ...
 سیب را نقاشی کرد . وقتی نوبت رنگ رسید با صدای بلند گفت ، سیب سرخ است به رنگ عشق ... به رنگ مادر ... مادر سراسیمه شد
 نگاه دخترک آتش گرفت ... صورت ماهش سوخت ... آینده اش خاکستر شد ... خاکستر ... سیاه ... سرخ ... سیب ... عشق ... مادر ...
 آقای وزیر!!!!!!!!!!!!!
 می شود بقیه انشایم را ننویسم؟! دستم کمی سوخته! نه به اندازه هم کلاسیم که رفت!


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:,ساعت15:46توسط ramin | |